ما آدمها از سه روش به چیزهایی که "اصول و عقاید من" می نامیمشان دست پیدا می کنیم
اول ارث و تربیت.منظورم از ارث اعتقاداتی ست که از گذشته باقی مانده و خوب و بدها را از زمانی دور مشخص می کرده است و از پدران و مادران به پسران و دختران می رسد.تربیت آن چیزی ست که دیگران (والدین ، مدرسه ، جامعه ، دارندگان اسباب تبلیغ و ...) به ما تلقین کرده اند والبته همچنان می کنند.این روش اکثر آدمهاست.آدم هایی که تقریبا هیچ چیزی از خودشان ندارند.مشخصه ی اصلی این جماعت این است که قدرت تحلیل ندارند و به شدت هم ترسو هستند.ترس از روبرو شدن با تجربه های جدید و ورود به عرصه های ناشناخته. و بیشتر ، ترس از این که یک نگاه و اعتقاد جدید بنیان سعادتی را که با عمل به سنت ها برای خودشان متصورند متزلزل کند.جالب اینجاست که اینها به شدت هم نسبت به آن چیزی که "عقاید من" می دانندش تعصب دارند و از این عقاید دفاع می کنند.اسم این جماعت را می گذاریم "پیروها".
راه دوم کشف و تجربه است.این روش مخصوص تعداد بسیار اندکی از آدم هاست.کسانی که دقیقا نقطۀ مقابل گروه اول هستند.یعنی هم قدرت تحلیل خوبی دارند و هم جسارت فراوانی.این افراد شناخت خوبی نسبت به خودشان دارند.ایده آل ها و اسباب رضایت خودشان را می شناسند.و البته این شناخت را به سادگی به دست نیاورده اند.در جامعۀ سنت زده ای که تعریف خوبی و بدی کاملا مشخص است و همه چیز با مترهای مشخصی اندازه گیری می شود کار سختی ست که یک نفر تصمیم به بازشناسائی خود بگیرد.این افراد معمولا بخشی از زندگی را صرف عبور از یک دوگانگی می کنند.از یک طرف "درست و غلط" عوامانه ای که بر جامعه حاکم است و به شدت هم تبلیغ و ترویج می شود و از طرفی "درست و غلط" ی که حاصل نگاه خاص و زاویه دید فردی و منحصر به فرد این آدمهاست.احتمالا لازم به یادآوری نیست که خلاقیت و نکته سنجی جزو خصوصیات بارز این آدم هاست.اسم این جماعت را می گذاریم "پیشروها".
راه سوم تلفیقی از دو روش بالاست.که عموما در مورد طبقۀ متوسط فکری جامعه صدق می کند.این که چه درصدی از عقاید این افراد حاصل کشف شخصی و چه درصدی حاصل ارث و تربیت باشد بستگی به میزان موشکافی و جسارت هر فرد دارد.اسم این جماعت را می گذاریم "منتقدین"
حالا چرا منتقدین؟این گروه چون در حد وسط قرار دارند همیشه نسبت به راه و روش دو گروه دیگر منتقدند. چون از نظر قدرت اندیشه برتر از پیروها هستند آنها را عقب مانده تصور می کنند اما چون جسارت و خلاقیت پیشروها را ندارند با آنها هم سرِ ناسازگاری دارند.همیشه تا آستانۀ جسارت و بلندی اندیشۀ خودشان با پیشروها همراهی می کنند و حتی آنها را تشویق و تقدیس می کنند اما به محض این که دیگر قدرت همراهی را در خودشان نمی بینند اول شک می کنند ، بعد رد می کنند و حتی گاهی پیشروها را تکفیر هم می کنند.
همین
این یک دسته بندی ساده و روشن است.اما...
اصولا همه ی آدم ها خودشان را جزو دسته ی دوم می دانند.یعنی پیشروها.
با پیروهایی که خودشان را پیشرو می دانند کلا کاری نداریم.
اما دستۀ سوم... دوستان و دشمنان عزیز! لطفا کمی با خودمان صادق باشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر