۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

سر و ته ما...ادامه

انگار توی بلاگر نمی شه جواب نظرات را زیر هر نظر داد (مثل بلاگفا).شایدم از نابلدی و بی تجربگی منه.اگه کسی بلده لطف کنه و به منم یاد بده.
اما در باب سر و تهِ ما (پست قبلی) و نظرات دوستان:

یک توضیح کوتاه : در علم آمار معمول است که نتایج بسیار دور از میانگین را در نتیجه گیری نهایی حذف می کنند.یعنی به عبارتی استثناها در نتیجه گیری تاثیری ندارند.عموما ما هم به طور ناخودآگاه در نتیجه گیری هایمان به همین سبک و سیاق عمل می کنیم.پس وقتی می گوییم "همه" این "همه" به معنای اکثریت قریب به اتفاق است ، نه "همه" ی واقعی.

آقای "حمیدرضا احمدی" عزیز فرموده اند:"فرض کن شما دختر داشتی و این اتفاق برای دختر شما افتاده بود؟چه راه حلی اندیشه می‌کردی؟ میشه بگی راه حال شما برای مشکلاتی از این دست چیه؟"
راه حل من بسیار ساده است.به دخترم اجازه می دادم مثل یک عضو عادی جامعه رفتار کند. فردای این اتفاق هم با تاکسی به مدرسه برود.با تاکسی برگردد.مثل هر روز احتمالا تعدادی پیشنهاد دوستی دریافت کند یا تعدادی متلک بشنود.عصبانی بشود.حالش از تمام مردان دنیا به هم بخورد و باز هم به این نتیجه برسد که "همه ی مردها سر و ته یه کرباسن".
اما آقای احمدی من فکر می کنم در این مواقع "آنچه انجام نمی دهیم" ار "آنچه انجام می دهیم" خیلی مهم تر است.
قطعا بعد از این اتفاق دخترم را سرزنش نمی کردم.طرز لباس پوشیدنش را زیر سوال نمی بردم.او را در مورد رفتارش در تاکسی مورد بازخواست قرار نمی دادم.از او نمی پرسیدم آیا بلند بلند می خندیدی؟آیا به آن مرد مزاحم لبخند می زدی؟آیا روی صندلی تاکسی ولو شده بودی؟آیا پاهایت بیش از حد مجاز از زیر مانتو بیرون بود؟آیا پاچه ی شلوارت بالا رفته بود و سفیدی ساق پایت پیدا بود؟و هزار آیای دیگر که تنها نتیجه اش ایجاد حس گناهکار بودن در دخترم باشد.این که حس کند خودش عامل این تجاوزی که به حریمش شده بوده.و بدتر از آن احساس کند که پدرش به او اعتماد ندارد.
قطعا به دخترم پیشنهاد سرویس یا آژانس نمی دادم.برایش بادی گارد استخدام نمی کردم.پیشنهاد نمی دادم که هر روز خودم او را به مدرسه برسانم و برگردانم.حتما می دانید که عملی کردن این پیشنهادها علاوه بر این که مانع از حضور او در جامعه و دریافت تجربه هایی برای رشد اجتماعی اش می شود اعتماد به نفس او را هم مورد حمله قرار می دهد و برای همیشه از او موجودی ضعیف می سازد که نیاز به دیگری برای حمایت دارد.
عصبانی هم نمی شدم و رگ گردنم بیرون نمی زد.ناراحتی ام را بروز نمی دادم.تا احساس ترس نکند و همیشه مرا آماده ی شنیدن بداند و از دایره ی محارم و معتمدینش خارج نشوم.چون ترجیح می دادم حرف ها و دغدغه ها و درددل هایش را پیش از هر کسی به من بگوید.
اما در مورد آن شعر و حکایت ادب
آقای احمدی من این تعارفات خرده ریز را که بین ما رایج است ادب نمی دانم.وقتی به آن آدم با آن استدلال می گویم "خاک بر سرت" دقیقا جانب ادب را رعایت کرده ام.این عبارت عکس العملی مودبانه به آن خودخواهی وقیحانه است.

آقای "س.ح.ه" فرموده اند:"نه مرد مقصره نه زن.همون طور كه مرد ها اينجورن زنها هم هستند.در تاكسي يا اتوبوس يا حتي مترو بارها پيش مياد كه برعكس باشه.البته من با شما موافقم كه آرايش به تنهايي چيز بدي نيست.اما اگر شما نفست قويه.ممكنه همه قوي نباشن.
آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه.اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه
و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟
پذيرفتست؟
نه مرد مشكل داره نه زن
جامعه خب مشكلات زيادي داره
چون روابط ما درست تعريف نشده"

سیدجان نه مرد مقصراست نه زن.قبول.اما نه به این دلیل که جامعه یا فرهنگ مشکل دارد و باید درست شود.نه با این نگاه که تقصیر را از گردن خودمان برداریم و به گردن جامعه بیندازیم.مگر جامعه و فرهنگ ، چیزی غیر از مجموع ما آدمها و نگرش های ماست؟چند سال است که ما همه دست زیر چانه گذاشته ایم و زل زده ایم به جامعه ای که تعریفش این است: "همه ی آدم ها غیر از من" و منتظرنشسته ایم تا جامعه (یعنی همان همه ی آدم ها غیر از من) مشکلاتشان رفع شود ، خودشان را اصلاح کنند و فرهنگمان درست بشود؟و هر روز بدتر از پیش شده؟تا کی می خواهیم با این توجیهات نخ نما خودمان را گول بزنیم و "کی بود کی بود؟من نبودم" راه بیندازیم؟
شاید تنها دلیلی که بتوانیم برای مقصر نبودن زن و مرد بیاوریم فرو رفتن هر دو در یک "ندانستن عمیق" باشد.ما چیزهای مهمی را نمی دانیم.ما نمی دانیم قسمت عمده ای از اعتقادات ما در واقع اعتقادات ما نیستند بلکه حاصل تاثیرات محیط زندگیمان هستند.حاصل آموزش های مستقیم و غیر مستقیم رسانه ها ، مدرسه و خانواده.این که می گویم اعتقاد شخصی ما نیستند چون ما برای به دست آوردنشان تلاش نکرده ایم.اسیر چرخه ی سعی و خطا نشده ایم و از همه مهمتر بهایی پرداخت نکرده ایم.مدتها برای ما تکرار کرده اند که راه درست این است و ما حتی جسارت نمی کنیم قدمی از این راه خارج شویم.
بدتر از همه اینکه به شدت از این اعتقادات که کاملا عاریتی هستند به عنوان "اعتقادات من" دفاع می کنیم و حتی به خودمان اجازه ی به چالش کشیدن آنها را نمی دهیم.دیگران که جای خود دارند.
"آرش" اشاره ای - هر چند کوتاه ولی - جالب کرده اند.ارزش ها.ارزش هایی که بر اساس ظواهر تعریف می شوند و نگرش ما را به یکدیگر و به روابط انسانی به فنا میدهند.

سید شما گفتید: "آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه".این اندازه را چه کسی تعیین می کند؟آیا متر و معیاری برای این اندازه گیری وجود دارد؟...نه. در اصول نظارت یک مسئله ی مهم وجود دارد.آن هم اینکه معیارهای نظارت باید کمی باشند ، نه کیفی.یعنی وقتی در موردی نیاز به نظارت هست معیارها باید قابل انذازه گیری باشند تا برخورد سلیقه ای پیش نیاید و اگر 10 ناظر با 10 سلیقه ی متفاوت مورد را بررسی کردند همه نتیجه ی یکسانی به دست بیاروند.آرایش کم ، زیاد یا متعادل.این را چه چیزی تعیین می کند جز سلیقه ی ناظر؟این یکی از مشکلات اساسی و ریشه ی بسیاری از مشکلات در تمام زمینه ها در کشور ماست.ارزیابی و نظارت با معیارهای غیر شفاف.
گفتید: "اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟"
(خودمونی و در گوشی به سید : سید مدیونی اگه همچین آدمی به پستت بخوره و بهش نگاه نکنی یا پیشنهاد دوستی یا ازدواج یا رابطه ی آزاد یا هر چیزی که باب میلته بهش ندی :D بنده ی خدا کلی خرج کرده ، وقت گذاشته ، معلومه که باید دیده بشه.)
سید دلیل مریض بودن ما مردها در آنچه می کنیم یا می گوییم نیست.در چگونگی گفتن و انجام دادن است.تماشا کردن یا نگاهی انداختن با زل زدن وقیحانه و شهوانی فرق زیادی دارد.پیشنهاد دادن یا دعوت به پذیرش یک رابطه با متلک گفتن و به کار بردن الفاظ رکیک و لمس بدنی و دست درازی متفاوت است.من بعید می دانم دختری پیشنهاد مودبانه ای دریافت کند و در صورت رد این پیشنهاد هم فحش نشنود یا بازخورد بدی نبیند و در نهایت نظرش این باشد که پیشنهاد دهنده بیمار بوده.
--------------------------------------------------------------
دوستان عزیز آناهید ، آرش، قورباغه ، ندا ، روشنا ، حمیدرضا و سید بابت لطفتون سپاسگزارم.

به ندا:ممنون بابت لینک کردن.آدرس نذاشتین.حتما آدرستونو برام بذارید.

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

سر و ته ِ ما

آناهید صاحب وبلاگ "زنانگی های یک زن وراج" مطلبی نوشته با عنوان "سر و ته یه کرباسین؟!".حتما قبل از این مطلب بخونیدش.
چیزی که منو به نوشتن این پست واداشت نظر یکی از خوانندگان این وبلاگه ، که چون نمی دونم چطور می شه به یک نظر به طور مستقیم لینک داد (آیا اصلا می شه این کارو کرد؟) عینا اینجا میارمش :

"شما خودت رو زحمت نکش که رو مغز اون دختر کار کنی، روز مغز ننه باباش کار کن که - به هر دلیلی که نمی‌تونن برای دخترشون سرویس بگیرن- نذارن دختروشون با تاکسی رفت و آمد کنه.
بعد نوشت: از لحن این دختر خانوم معلومه یه نمه هم پر رو بوده که به جای استمداد از راننده تاکسی، بهش گفتی اینو پیاده کن ...

اما حرف اصلی رو خودِ هانی تو نقاشیش زده. دلیل نگاه کردن آقایون، پیدا بودن همون چیزی هست که شما گفتی از زیر مانتوشون زده بیرون."
نظر بیست و چهارم توی قسمت نظرات

فکر می کنم دلیل اصلی مشکلی که برای هانی پیش اومده (مشکلی که تمام زنها حداقل یک بار تجربه ش کردن) دقیقا طرز فکریه که پشت این نظر وجود داره.طرز فکری که به دنبال حل مساله نیست بلکه ترجیح میده صورت مساله را پاک کنه.طرز فکری که به مرور زمان زنها را به بهانه ی ایجاد مصونیت محدود و محدود تر کرد.
طرز فکری که بر سر زن ها روسری کشید...اما راضی نشد.چادر را بهش اضافه کرد... باز هم راضی نشد.آرایش را با هرزگی برابر کرد...باز هم انگار کم بود.زنها را به اندرونی ها و آشپزخانه ها فرستاد و "مستوره" بودن را تقدیس کرد...با دادن اسم و القابی نظیر "ضعیفه" و "عیال" و "مادر بچه ها" و "منزل" اعتماد به نفس اونها را نابود کرد...و...
یه زمانی ، یه جایی توی همین وبلاگ ها، یه نفر در رَد ِ آرایش کردن زنها نوشته بود: "وقتی یه نفر توی خیابون راه بیفته ، چاقو به دست ، و روی ماشین های ملت خط بندازه آیا کسی جلوشو نمی گیره؟البته که می گیره.پس باید با زنی هم که آرایش می کنه و با زیباییش ما مردا رو تحریک می کنه و روی روحمون خط میندازه برخورد بشه."
ای خاک بر اون سرت با این استدلالت.چون تو ضعیف النفس و حش/ری و هر/زه ای باید زنها محدود بشن.واقعا خاک بر سرت با این استدلالت.
این طرز فکر ، هزار و یک محدودیت دیگه ایجاد کرد و همچنان به دنبال فرصتی برای افزایش این محدودیت هاست.از طرفی اینقدر تاکید روی این که "یک زن فقط به دلیل زن بودن همیشه در معرض تجاوز و تهدیده" زیاد بوده و هست که ما تجاوز به حریم یک زن را امری طبیعی و حتی حق مسلّم خودمون می دونیم.
حالا هم که این دوست با این نظر و راه حل (به هر دلیلی که نمی‌تونن برای دخترشون سرویس بگیرن- نذارن دخترشون با تاکسی رفت و آمد کنه ) حق سوار شدن به تاکسی را هم از زنها سلب کرد.

آی همه ی زن های سرزمین من ! از این به بعد فقط از اتوبوس استفاده کنید.چون توی اتوبوس فقط می تونیم هیزی کنیم و با نگاه حریصمون به حریمتون تجاوز کنیم.اگر هم با نگاه های هرزه ی ما مشکل دارید راه حلش ساده ست.از خیر اتوبوس هم بگذرید و پیاده برید.البته این به شرطیه که با متلک های ما در حین پیاده روی مشکل نداشته باشید.اگر مشکل دارید ما بازم برای شما راه حل های کارآمد داریم.برید توی خونه و هیچ وقت بیرون نیایید.می بینید ما چه راه حل های قشنگی برای شما داریم؟امنیت جسمی و روانی شما تامین شد.به همین راحتی.به همین خوشمزگی.هووووووووووورااااااا.همه چی آرومه.من چقدر خوشحالم.

تف.تف.تف.
ای گند بزنن به خودخواهی نفرت انگیز ما مردها که هیچ دره ی به گند نکشیده ای باقی نگذاشته.