انگار توی بلاگر نمی شه جواب نظرات را زیر هر نظر داد (مثل بلاگفا).شایدم از نابلدی و بی تجربگی منه.اگه کسی بلده لطف کنه و به منم یاد بده.
اما در باب سر و تهِ ما (پست قبلی) و نظرات دوستان:
یک توضیح کوتاه : در علم آمار معمول است که نتایج بسیار دور از میانگین را در نتیجه گیری نهایی حذف می کنند.یعنی به عبارتی استثناها در نتیجه گیری تاثیری ندارند.عموما ما هم به طور ناخودآگاه در نتیجه گیری هایمان به همین سبک و سیاق عمل می کنیم.پس وقتی می گوییم "همه" این "همه" به معنای اکثریت قریب به اتفاق است ، نه "همه" ی واقعی.
آقای "حمیدرضا احمدی" عزیز فرموده اند:"فرض کن شما دختر داشتی و این اتفاق برای دختر شما افتاده بود؟چه راه حلی اندیشه میکردی؟ میشه بگی راه حال شما برای مشکلاتی از این دست چیه؟"
راه حل من بسیار ساده است.به دخترم اجازه می دادم مثل یک عضو عادی جامعه رفتار کند. فردای این اتفاق هم با تاکسی به مدرسه برود.با تاکسی برگردد.مثل هر روز احتمالا تعدادی پیشنهاد دوستی دریافت کند یا تعدادی متلک بشنود.عصبانی بشود.حالش از تمام مردان دنیا به هم بخورد و باز هم به این نتیجه برسد که "همه ی مردها سر و ته یه کرباسن".
اما آقای احمدی من فکر می کنم در این مواقع "آنچه انجام نمی دهیم" ار "آنچه انجام می دهیم" خیلی مهم تر است.
قطعا بعد از این اتفاق دخترم را سرزنش نمی کردم.طرز لباس پوشیدنش را زیر سوال نمی بردم.او را در مورد رفتارش در تاکسی مورد بازخواست قرار نمی دادم.از او نمی پرسیدم آیا بلند بلند می خندیدی؟آیا به آن مرد مزاحم لبخند می زدی؟آیا روی صندلی تاکسی ولو شده بودی؟آیا پاهایت بیش از حد مجاز از زیر مانتو بیرون بود؟آیا پاچه ی شلوارت بالا رفته بود و سفیدی ساق پایت پیدا بود؟و هزار آیای دیگر که تنها نتیجه اش ایجاد حس گناهکار بودن در دخترم باشد.این که حس کند خودش عامل این تجاوزی که به حریمش شده بوده.و بدتر از آن احساس کند که پدرش به او اعتماد ندارد.
قطعا به دخترم پیشنهاد سرویس یا آژانس نمی دادم.برایش بادی گارد استخدام نمی کردم.پیشنهاد نمی دادم که هر روز خودم او را به مدرسه برسانم و برگردانم.حتما می دانید که عملی کردن این پیشنهادها علاوه بر این که مانع از حضور او در جامعه و دریافت تجربه هایی برای رشد اجتماعی اش می شود اعتماد به نفس او را هم مورد حمله قرار می دهد و برای همیشه از او موجودی ضعیف می سازد که نیاز به دیگری برای حمایت دارد.
عصبانی هم نمی شدم و رگ گردنم بیرون نمی زد.ناراحتی ام را بروز نمی دادم.تا احساس ترس نکند و همیشه مرا آماده ی شنیدن بداند و از دایره ی محارم و معتمدینش خارج نشوم.چون ترجیح می دادم حرف ها و دغدغه ها و درددل هایش را پیش از هر کسی به من بگوید.
اما در مورد آن شعر و حکایت ادب
آقای احمدی من این تعارفات خرده ریز را که بین ما رایج است ادب نمی دانم.وقتی به آن آدم با آن استدلال می گویم "خاک بر سرت" دقیقا جانب ادب را رعایت کرده ام.این عبارت عکس العملی مودبانه به آن خودخواهی وقیحانه است.
آقای "س.ح.ه" فرموده اند:"نه مرد مقصره نه زن.همون طور كه مرد ها اينجورن زنها هم هستند.در تاكسي يا اتوبوس يا حتي مترو بارها پيش مياد كه برعكس باشه.البته من با شما موافقم كه آرايش به تنهايي چيز بدي نيست.اما اگر شما نفست قويه.ممكنه همه قوي نباشن.
آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه.اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه
و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟
پذيرفتست؟
نه مرد مشكل داره نه زن
جامعه خب مشكلات زيادي داره
چون روابط ما درست تعريف نشده"
سیدجان نه مرد مقصراست نه زن.قبول.اما نه به این دلیل که جامعه یا فرهنگ مشکل دارد و باید درست شود.نه با این نگاه که تقصیر را از گردن خودمان برداریم و به گردن جامعه بیندازیم.مگر جامعه و فرهنگ ، چیزی غیر از مجموع ما آدمها و نگرش های ماست؟چند سال است که ما همه دست زیر چانه گذاشته ایم و زل زده ایم به جامعه ای که تعریفش این است: "همه ی آدم ها غیر از من" و منتظرنشسته ایم تا جامعه (یعنی همان همه ی آدم ها غیر از من) مشکلاتشان رفع شود ، خودشان را اصلاح کنند و فرهنگمان درست بشود؟و هر روز بدتر از پیش شده؟تا کی می خواهیم با این توجیهات نخ نما خودمان را گول بزنیم و "کی بود کی بود؟من نبودم" راه بیندازیم؟
شاید تنها دلیلی که بتوانیم برای مقصر نبودن زن و مرد بیاوریم فرو رفتن هر دو در یک "ندانستن عمیق" باشد.ما چیزهای مهمی را نمی دانیم.ما نمی دانیم قسمت عمده ای از اعتقادات ما در واقع اعتقادات ما نیستند بلکه حاصل تاثیرات محیط زندگیمان هستند.حاصل آموزش های مستقیم و غیر مستقیم رسانه ها ، مدرسه و خانواده.این که می گویم اعتقاد شخصی ما نیستند چون ما برای به دست آوردنشان تلاش نکرده ایم.اسیر چرخه ی سعی و خطا نشده ایم و از همه مهمتر بهایی پرداخت نکرده ایم.مدتها برای ما تکرار کرده اند که راه درست این است و ما حتی جسارت نمی کنیم قدمی از این راه خارج شویم.
بدتر از همه اینکه به شدت از این اعتقادات که کاملا عاریتی هستند به عنوان "اعتقادات من" دفاع می کنیم و حتی به خودمان اجازه ی به چالش کشیدن آنها را نمی دهیم.دیگران که جای خود دارند.
"آرش" اشاره ای - هر چند کوتاه ولی - جالب کرده اند.ارزش ها.ارزش هایی که بر اساس ظواهر تعریف می شوند و نگرش ما را به یکدیگر و به روابط انسانی به فنا میدهند.
سید شما گفتید: "آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه".این اندازه را چه کسی تعیین می کند؟آیا متر و معیاری برای این اندازه گیری وجود دارد؟...نه. در اصول نظارت یک مسئله ی مهم وجود دارد.آن هم اینکه معیارهای نظارت باید کمی باشند ، نه کیفی.یعنی وقتی در موردی نیاز به نظارت هست معیارها باید قابل انذازه گیری باشند تا برخورد سلیقه ای پیش نیاید و اگر 10 ناظر با 10 سلیقه ی متفاوت مورد را بررسی کردند همه نتیجه ی یکسانی به دست بیاروند.آرایش کم ، زیاد یا متعادل.این را چه چیزی تعیین می کند جز سلیقه ی ناظر؟این یکی از مشکلات اساسی و ریشه ی بسیاری از مشکلات در تمام زمینه ها در کشور ماست.ارزیابی و نظارت با معیارهای غیر شفاف.
گفتید: "اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟"
(خودمونی و در گوشی به سید : سید مدیونی اگه همچین آدمی به پستت بخوره و بهش نگاه نکنی یا پیشنهاد دوستی یا ازدواج یا رابطه ی آزاد یا هر چیزی که باب میلته بهش ندی :D بنده ی خدا کلی خرج کرده ، وقت گذاشته ، معلومه که باید دیده بشه.)
سید دلیل مریض بودن ما مردها در آنچه می کنیم یا می گوییم نیست.در چگونگی گفتن و انجام دادن است.تماشا کردن یا نگاهی انداختن با زل زدن وقیحانه و شهوانی فرق زیادی دارد.پیشنهاد دادن یا دعوت به پذیرش یک رابطه با متلک گفتن و به کار بردن الفاظ رکیک و لمس بدنی و دست درازی متفاوت است.من بعید می دانم دختری پیشنهاد مودبانه ای دریافت کند و در صورت رد این پیشنهاد هم فحش نشنود یا بازخورد بدی نبیند و در نهایت نظرش این باشد که پیشنهاد دهنده بیمار بوده.
به ندا:ممنون بابت لینک کردن.آدرس نذاشتین.حتما آدرستونو برام بذارید.
اما در باب سر و تهِ ما (پست قبلی) و نظرات دوستان:
یک توضیح کوتاه : در علم آمار معمول است که نتایج بسیار دور از میانگین را در نتیجه گیری نهایی حذف می کنند.یعنی به عبارتی استثناها در نتیجه گیری تاثیری ندارند.عموما ما هم به طور ناخودآگاه در نتیجه گیری هایمان به همین سبک و سیاق عمل می کنیم.پس وقتی می گوییم "همه" این "همه" به معنای اکثریت قریب به اتفاق است ، نه "همه" ی واقعی.
آقای "حمیدرضا احمدی" عزیز فرموده اند:"فرض کن شما دختر داشتی و این اتفاق برای دختر شما افتاده بود؟چه راه حلی اندیشه میکردی؟ میشه بگی راه حال شما برای مشکلاتی از این دست چیه؟"
راه حل من بسیار ساده است.به دخترم اجازه می دادم مثل یک عضو عادی جامعه رفتار کند. فردای این اتفاق هم با تاکسی به مدرسه برود.با تاکسی برگردد.مثل هر روز احتمالا تعدادی پیشنهاد دوستی دریافت کند یا تعدادی متلک بشنود.عصبانی بشود.حالش از تمام مردان دنیا به هم بخورد و باز هم به این نتیجه برسد که "همه ی مردها سر و ته یه کرباسن".
اما آقای احمدی من فکر می کنم در این مواقع "آنچه انجام نمی دهیم" ار "آنچه انجام می دهیم" خیلی مهم تر است.
قطعا بعد از این اتفاق دخترم را سرزنش نمی کردم.طرز لباس پوشیدنش را زیر سوال نمی بردم.او را در مورد رفتارش در تاکسی مورد بازخواست قرار نمی دادم.از او نمی پرسیدم آیا بلند بلند می خندیدی؟آیا به آن مرد مزاحم لبخند می زدی؟آیا روی صندلی تاکسی ولو شده بودی؟آیا پاهایت بیش از حد مجاز از زیر مانتو بیرون بود؟آیا پاچه ی شلوارت بالا رفته بود و سفیدی ساق پایت پیدا بود؟و هزار آیای دیگر که تنها نتیجه اش ایجاد حس گناهکار بودن در دخترم باشد.این که حس کند خودش عامل این تجاوزی که به حریمش شده بوده.و بدتر از آن احساس کند که پدرش به او اعتماد ندارد.
قطعا به دخترم پیشنهاد سرویس یا آژانس نمی دادم.برایش بادی گارد استخدام نمی کردم.پیشنهاد نمی دادم که هر روز خودم او را به مدرسه برسانم و برگردانم.حتما می دانید که عملی کردن این پیشنهادها علاوه بر این که مانع از حضور او در جامعه و دریافت تجربه هایی برای رشد اجتماعی اش می شود اعتماد به نفس او را هم مورد حمله قرار می دهد و برای همیشه از او موجودی ضعیف می سازد که نیاز به دیگری برای حمایت دارد.
عصبانی هم نمی شدم و رگ گردنم بیرون نمی زد.ناراحتی ام را بروز نمی دادم.تا احساس ترس نکند و همیشه مرا آماده ی شنیدن بداند و از دایره ی محارم و معتمدینش خارج نشوم.چون ترجیح می دادم حرف ها و دغدغه ها و درددل هایش را پیش از هر کسی به من بگوید.
اما در مورد آن شعر و حکایت ادب
آقای احمدی من این تعارفات خرده ریز را که بین ما رایج است ادب نمی دانم.وقتی به آن آدم با آن استدلال می گویم "خاک بر سرت" دقیقا جانب ادب را رعایت کرده ام.این عبارت عکس العملی مودبانه به آن خودخواهی وقیحانه است.
آقای "س.ح.ه" فرموده اند:"نه مرد مقصره نه زن.همون طور كه مرد ها اينجورن زنها هم هستند.در تاكسي يا اتوبوس يا حتي مترو بارها پيش مياد كه برعكس باشه.البته من با شما موافقم كه آرايش به تنهايي چيز بدي نيست.اما اگر شما نفست قويه.ممكنه همه قوي نباشن.
آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه.اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه
و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟
پذيرفتست؟
نه مرد مشكل داره نه زن
جامعه خب مشكلات زيادي داره
چون روابط ما درست تعريف نشده"
سیدجان نه مرد مقصراست نه زن.قبول.اما نه به این دلیل که جامعه یا فرهنگ مشکل دارد و باید درست شود.نه با این نگاه که تقصیر را از گردن خودمان برداریم و به گردن جامعه بیندازیم.مگر جامعه و فرهنگ ، چیزی غیر از مجموع ما آدمها و نگرش های ماست؟چند سال است که ما همه دست زیر چانه گذاشته ایم و زل زده ایم به جامعه ای که تعریفش این است: "همه ی آدم ها غیر از من" و منتظرنشسته ایم تا جامعه (یعنی همان همه ی آدم ها غیر از من) مشکلاتشان رفع شود ، خودشان را اصلاح کنند و فرهنگمان درست بشود؟و هر روز بدتر از پیش شده؟تا کی می خواهیم با این توجیهات نخ نما خودمان را گول بزنیم و "کی بود کی بود؟من نبودم" راه بیندازیم؟
شاید تنها دلیلی که بتوانیم برای مقصر نبودن زن و مرد بیاوریم فرو رفتن هر دو در یک "ندانستن عمیق" باشد.ما چیزهای مهمی را نمی دانیم.ما نمی دانیم قسمت عمده ای از اعتقادات ما در واقع اعتقادات ما نیستند بلکه حاصل تاثیرات محیط زندگیمان هستند.حاصل آموزش های مستقیم و غیر مستقیم رسانه ها ، مدرسه و خانواده.این که می گویم اعتقاد شخصی ما نیستند چون ما برای به دست آوردنشان تلاش نکرده ایم.اسیر چرخه ی سعی و خطا نشده ایم و از همه مهمتر بهایی پرداخت نکرده ایم.مدتها برای ما تکرار کرده اند که راه درست این است و ما حتی جسارت نمی کنیم قدمی از این راه خارج شویم.
بدتر از همه اینکه به شدت از این اعتقادات که کاملا عاریتی هستند به عنوان "اعتقادات من" دفاع می کنیم و حتی به خودمان اجازه ی به چالش کشیدن آنها را نمی دهیم.دیگران که جای خود دارند.
"آرش" اشاره ای - هر چند کوتاه ولی - جالب کرده اند.ارزش ها.ارزش هایی که بر اساس ظواهر تعریف می شوند و نگرش ما را به یکدیگر و به روابط انسانی به فنا میدهند.
سید شما گفتید: "آرايش تنها خوبه البته با حد و اندازه".این اندازه را چه کسی تعیین می کند؟آیا متر و معیاری برای این اندازه گیری وجود دارد؟...نه. در اصول نظارت یک مسئله ی مهم وجود دارد.آن هم اینکه معیارهای نظارت باید کمی باشند ، نه کیفی.یعنی وقتی در موردی نیاز به نظارت هست معیارها باید قابل انذازه گیری باشند تا برخورد سلیقه ای پیش نیاید و اگر 10 ناظر با 10 سلیقه ی متفاوت مورد را بررسی کردند همه نتیجه ی یکسانی به دست بیاروند.آرایش کم ، زیاد یا متعادل.این را چه چیزی تعیین می کند جز سلیقه ی ناظر؟این یکی از مشکلات اساسی و ریشه ی بسیاری از مشکلات در تمام زمینه ها در کشور ماست.ارزیابی و نظارت با معیارهای غیر شفاف.
گفتید: "اما اينكه كسي هم ارايش كنه.هم عطر تند بزنه.هم ادا و حركات بدنش يكم بيشتر موزون باشه و شايد گاهي نيم نگاهي زير چشمي به يه جاهايي داشته باشه.بعد بياد و بگه مردا مريضن.خب من اينجورم اون چرا نگاه كنه؟"
(خودمونی و در گوشی به سید : سید مدیونی اگه همچین آدمی به پستت بخوره و بهش نگاه نکنی یا پیشنهاد دوستی یا ازدواج یا رابطه ی آزاد یا هر چیزی که باب میلته بهش ندی :D بنده ی خدا کلی خرج کرده ، وقت گذاشته ، معلومه که باید دیده بشه.)
سید دلیل مریض بودن ما مردها در آنچه می کنیم یا می گوییم نیست.در چگونگی گفتن و انجام دادن است.تماشا کردن یا نگاهی انداختن با زل زدن وقیحانه و شهوانی فرق زیادی دارد.پیشنهاد دادن یا دعوت به پذیرش یک رابطه با متلک گفتن و به کار بردن الفاظ رکیک و لمس بدنی و دست درازی متفاوت است.من بعید می دانم دختری پیشنهاد مودبانه ای دریافت کند و در صورت رد این پیشنهاد هم فحش نشنود یا بازخورد بدی نبیند و در نهایت نظرش این باشد که پیشنهاد دهنده بیمار بوده.
--------------------------------------------------------------
دوستان عزیز آناهید ، آرش، قورباغه ، ندا ، روشنا ، حمیدرضا و سید بابت لطفتون سپاسگزارم.به ندا:ممنون بابت لینک کردن.آدرس نذاشتین.حتما آدرستونو برام بذارید.