skip to main
|
skip to sidebar
آدمیزادی
۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه
مادر
تو بزرگی ...
... مث اون لحظه که بارون می زنه
۱ نظر:
نگین
گفت...
عشق جایش تنگ است....
۱۶ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۴۵
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
ارتباط با من
انگار توی بلاگر، امکان ارسال پیام خصوصی نیست.ما یه ترفندی زدیم که بشه.
پیام خصوصی
آدمیزاد ها
اوهام (نازلی)
وقتی قورباغه ها ابوعطا می خوانند
روشنا
خوابم یا بیدار؟ (قطره)
خداگونه (مرضی)
Things To Live For
همستر ِ من
باهاش بازی کنید و بهش غذا بدید.
روی نقطه ی زرد کلیک کنید تا گردونه را بچرخونه.
توی کادر کلیک کنید و غذا بردارید و بهش بدید
.
:)
درباره من
آدمیزادی
adamizadi@gmail.com
مشاهده نمایه کامل من
بايگانی وبلاگ
مارس 2012
(2)
سپتامبر 2011
(1)
ژوئن 2011
(1)
فوریهٔ 2011
(1)
ژانویهٔ 2011
(6)
سپتامبر 2010
(1)
اوت 2010
(1)
ژوئیهٔ 2010
(2)
ژوئن 2010
(3)
مهٔ 2010
(4)
آوریل 2010
(2)
مارس 2010
(2)
فوریهٔ 2010
(4)
ژانویهٔ 2010
(2)
۱ نظر:
عشق جایش تنگ است....
ارسال یک نظر